چرا به هر چیز مطلوبی که در بیرون از خود می رسیم باز از دست تشویش و بهم ریختگی ذهنی خلاص نمی شویم و انگار آشفتگی ذهنی و نارضایتی ربطی به رسیدن به آرزوها و خواسته ها ندارد و همیشه با ماست؟
وضعیت ذهن یک انسان معمولی مثل یک کاسه پر از کرم است که در هم می لولند . کرم ها افکار و پندارها و ارزیابی های او هستند که شخص کوچکترین توانایی و قابلیتی در از بین بردن و یا سامان دادن به وضعیت آنها ندارد.و از این جهت به کرم شبیهند چون جز آسیب زدن و زندگی انگل وار و هدر دادن انرژی او و ایجاد اندوه و عصبیت ثمری برای او ندارند و دیگر از این جهت که در وضعیت استقرار آنها کمترین خردمندی و تعقلی دخالت داشته است.ذهن بشر مثل یک سی پی یو می ماند مادامی که روشن است به شکل غیر ارادی و ناخوداگاه دائم در حال ارزیابی همه چیز با هم است و عذاب و رنج روحی از مقایسه ی ارزش گزارانه ی بی توقف هر آنچه که به ذهن خطور می کند ناشی می شود.ارزش و اهمیت تسلط بر ذهن و تربیت همینجاست .همین که مراقبه باعث شود که حال شما خوب شود یعنی حس کنید خودتان بدون هیچ کمک یا مسکن خارجی با عث شدید روحتان آرام بگیرد و اعصابتان راحت شود از همسر و فرزندان شما عزیزتر می شود زیرا همه آن ها را به دست آوردید که حالتان خوب شود اما آیا حالتان واقعا خوب شده است؟!
وضعیت ذهن یک مراقبه گر یا انسانی خود ساخته شبیه ویترین یک جواهر فروش است : خلوت ،روشن،واضح، مفید ،طبقه بندی شده ،ارزیابی و آزموده شده . مراقبه به یک معنا یعنی اینکه اگر گمان كنيد آرامش و رضایت خاطر عمیق از زندگی در جايي ديگر است و به دنبال آن بدويد، هرگز به آن نخواهيد رسيد زیرا چنین چیزی در حقیقت وجود ندارد. تنها آن زمان كه توانستيد لمس كنيد آرامش و سعادت در اينجا و در لحظه حال و در وجود شما وجود دارد، ميتوانيد آرام بگيريد واز نظر روحی خود را عمیقا سالم حس کنید.یادمان نرود که برترین عامل احساس شادکامی و خوشبختی ، عدم وابستگی به امور یا اشخاصی یست که تحت کنترل ما نیستند.
اما چرا هر آرزو و تمنایی که برآورده می شود باز پس از مدتی احساس نارضایتی و آرزوی رسیدن به چیز دیگری در ما شکل می گیرد .جواب این سوال در شناخت گرگ همیشه گرسنه ایست که نامش ذهن است.برای این بشر هیچگاه از داشتن آنچه که دارد و هست احساس رضایت نمی کند چون ذهنی نافرهیخته و لجام گسیخته و عقلی تربیت نشده دارد.برای این احساس خوشبختی نمی کند چون همیشه آرزوها و تمناها و هوس هایش امان و آرامش را از او بریده اند چون گمان می کند خوشبختی امری عینی یست نه ذهنی چون نمی داند چیزی که تعیین می کند خوشبختی چه معنایی دارد ذهن بی تربیت و نافرهیخته اوست نه مفهومی مشترک بین همه مردمان که خردمندان آن را تعیین کرده باشند. روزی ده ها بار این جمله را در ذهن خود تکرار کنید :" آنکه از داشتن آنچه که دارد احساس خوشبختی نکند هیچوقت از داشتن هیچ چیز احساس خوشبختی نخواهد کرد".
مراقبه به یک معنا درک خوشبختی حقیقی و تجربه آن است.خوشبختی حقیقی چیست؟ آن احساس خوشبختی عمیق و مدید که از درون ما بر ما مستولی می شود درست مانند احساس نشاط یک ورزشکار وقتی صبح از خواب بیدار می شود.خوشبختی غیر حقیقی و دروغین چیست ؟ آن احساس خوشبختی که موقتی و سطحی ست که علت آن در بیرون از ماست .مانند احساس شادکامی از خرید یک ماشین یا خانه یا درآمد بیشتر یا مورد توجه واقع شدن یا گرفتن مدرک یا هوس های ریز و درشت را برآورده کردن.
هیچ راهی واقعا هیچ راهی برای خوشبختی وجود ندارد که مرکب آن راه "تسلط بر ذهن " نباشد.وقتی بر خود مسلط شدید و ذهن خود را آرام کردید به جان در میابید که کلید خوشبختی در درک این جمله نهفته است :
" آنکه از داشتن آنچه که دارد احساس خوشبختی نکند هیچوقت از داشتن هیچ چیز احساس خوشبختی نخواهد کرد".
نظرات شما عزیزان: